Alireza Jokar

این سایت در حال تکمیل شدن است ...

Alireza Jokar

این سایت در حال تکمیل شدن است ...

نوشته های بلاگ

ولگردی در بازار!

18 ژانویه 2023 دل نوشته,یادداشت

ولگردی رو خیلی دوست دارم. چه پرسه زدن با پای پیاده در روز روشن توی کوچه پس کوچه های شلوغ باشه و چه دور دور شبانه در خیابونهای تاریک و خلوت تهرون!

****

یک روز سرد زمستونی هوس بازار بزرگ تهران رو میکنم بازاری که شاید عجیب باشه که بگم فقط یکبار رفتم. طبعا این ولگردی رنگ و بوش با سایر ولگردیها فرق داره لذا اگر دوست داشتید شما هم همسفرم باشید

****

بازار باید خیابونهاش خیلی شلوغ باشه پس  سنت شکنی میکنم و بعد از پانزده سال سوار مترو میشم. اخرین باری که مترو سوار شدم کارتی بود یا بلیطهای کاغذی اما اینبار برای سوار شدن یا باید کارت الکترونیکی داشته باشی یا رسید بارکدی!!!تنها تغییر مترو همین بوده و بس. البته نه اینطور هم نبود! واگنها دیگه قدیمی شدند. تابلو هاشون اصلا قابل خوندن نیست .ضمن اینکه تو هر ایستگاه به تعداد مسافرها دستفروش وجود داره .قبلا هم دستفروش بود اما نه دیگه به این تعداد.

یک تغییر دیگه هم این بود که قبلا تا وارد ایستگاه میشدی بلوتوث رو روشن میکردی تا از اخرین یافته های ویدیویی و طنز جا نمونی اما این بار کسایی که گوشی دستشونه به مدد فیلتر شکنهای مختلف صفحات دنیای مجازی رو بدون نگرانی از نگاه بغل دستی مرور میکنند و با اسکرول صفحات رو بالا و پایین میرند

آه داشت یادم میرفت که موضوع این نوشته مترو نیست و قراره همسفرم در ولگردی بازار باشید!پس با شنیدن صدای همان خانوم معروف که ایستگاه پانزده خرداد را اعلام میکند از مترو قصد خروج میکنیم. جمعیت پشت در مانده فشار میاورند که داخل شوند ما هم مجبور میشویم زور و بازویی نشان دهیم. بازار از داخل ایستگاه مترو شروع میشود همانجا که دستفروشی داد میزند “یک بسته تیغ سه تایی بیست هزار تومن!!!” واقعا با دلار چهل هزارتومنی که مفته حتی اگر تیغش از بس کند باشه چند جای بدن رو هم زخمی کنه!!!

با گذر از حاشیه ها به سبزه میدان میرسیم یاد فیلمهای علی حاتمی و تهران قدیمش میافتم هر چند که رنگ و لعاب امروزی زده باشند اما باز هم بوی تاریخ و قدمت و گذشته را میدهد.انچه بازار را از دیگر محله های تهران امروز متمایز میکند صرفا گذرهای تنگ و تاریک اسمهای قدیمی مثل عودلاجان و پامنار و کوچه مروی و ناصر خسرو و سبزه میدون و بین الحرمین و بازار اهنگرا و ….نیست بلکه بازار آیینه تمام نمایی از تمام شهر تهرونه. یا بهتره بگم بازار ویترین پایتخته که درش از همه نوع موجودی به عنوان نمونه هست.هم آقای کرواتی که از بازار زرگرا بیرون میاد و عینک ورساچه اش رو از روی سر به روی چشم میکشه هم مردی خمیده با کفشهای پاره که گاری باربری رو به دنبال خودش میکشه!!!هم خانمی سانتیمانتال به ظاهر بالا نشین که سعی میکنه گوشه مانتوش به کسی نگیره تا مبادا کثیف بشه تا زنی چادر به کمر بسته که لباس زیر زنونه کنار خیابون بساط کرده و مدعیه که ارزونش کرده تا همه ببرند البته اون دست تک تک رهگذرها رو میگیره تا ازشون بخواد که ازش خرید کنند!

هم بچه ای که یک بازی کامپیوتری گرون قیمت خریده تا پسر بچه ای با لباس مندرس که سوتسوتکی از یک مرد نابینای دستفروش خریده و با ذوق درش فوت میکنه تا صدای بلندتری ازش دربیاد غافل که در این بازار مکاره این نوع صداها به گوش کسی نمیرسه!!!

کمی آنطرفتر صفی دراز و طویل شکل گرفته پس از پرس وجو معلوم میشود رستورانی معروف در بازار است که مشتریان زیاد و پرو پا قرصی هم دارد حتی اگر قیمت غذاهایش سر به فلک بکشد .در همان مکان پیرمردی زنبیلی پر از ساندویچ خانگی جلوی خود گذاشته است و فریاد میکند”ساندویج فقط ده تومن!!!” البته شما خواننده ها انقدر تیز هستید و انقدر در این جامعه گشته اید که بدانید منظور از ده تومن همان ده هزار تومن است که پیرمرد ساندویچی خود مختار به جای بانک مرکزی صفرهایش را حذف کرده!!!

اما حتم دارم که شما هم با این کمالات فکر میکنید که من قیمت را اشتباه نوشته ام چون با این خرج و گرونی و با احتساب نون فانتزی و گوجه و یک پر کالباس یا تخم مرغ آب پز و همچنین محاسبه سود احتمالی پیرمرد فروشنده بطور  حتم امکان دارد این ساندویچ بهداشتی یا حداقل مغزی نباشد.پس حتم دارم شما هم مثل من فکر میکنید که کی این ساندویچها رو میخره و همچنان به راه خود ادمه میدهید!!!

****

در بازار کلام غالبی که میشنوید این است (البته بستگی به جنسیت داره) :”آقا یا خانوم برو کنار که بهت نخوره!!!”

صاحبهای صدا تنها وجه مشترکی که دارند گاری یا چرخ دستیست که با آن بار جابجا میکنند و گرنه از لحاظ سن و قومیت از همه نوع هستند از بچه ده ساله با لهجه کردی تا پیرمرد خمیده با لهجه ترکی.راستی وجه مشترک دیگرشان لباسهای مندرس و عجله ای برای راه باز کردن و رسیدن تا مقصد است  تا بار بیشتری جابجا کنند طوریکه اینها ریتم تصویری از بازار را روی دور تند میبرند!!!

ما بر خلاف باربرها عجله ای نداریم پس با تانی به قدم زدنمان و سیر و سیاحتمان ادامه میدهیم . آدمهای رنگارنگ باگذرهای رنگارنگ با اسامی قدیمی اما محصولات جدید و به روز یک پاردوکس و همزیستی مسالمت آمیز سنت و مدرنیته.کوچه هایی که زمانی گنجایش مردم زمانش را داشت اما امروز معبر زنان و مردانی شده است که حتی در برابر مامورهای گشت ارشاد خواسته و ناخواسته در هم میلولند و اگر مثل من صدای شتلقی شنیدی و برگشتی دیدی خانمی به گوش مردی زده و داد میزند “چرا انگولک میکنی مگه خودت خواهر و مادر نداری؟!!!” دفعه اول شوک میشی اما برای بار دوم و چندم تعجب نمیکنی

بازار بدون توجه به اسم گذرها و خیابونهایش محصولاتی متفاوت ولایتچسبک عرضه میکند در اینجا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد یافت میشود. فقط بستگی به این دارد در چه راسته ای باشی . راسته عینک فروشها شکلات فروشها لباس فروشها کفاشا و یک خورده اینور تر اول ناصر خسرو که راسته دارو فروشهاست!!!!

برای یک دور کامل با سرعت کم حتی اگر خرید هم نکنی(البته غیر ممکنه) یک روز خیلی کم است. باید چند روز رو براش کنار بگذاری به همین خاطر بعد از چند ساعت عزم برگشت میکنیم. هنوز صف  طویل رستوران معروف وجود دارد فقط آدمها جایشان را به افراد جدیدتر دادند.ضمن اینکه مژده بدهم که پیرمرد زنبیل بدست ساندویچ فروش هم تمامی ساندویچهایش را فروخته و مشغول شمردن ده  تومنی هاییست که از مشتریانش گرفته!!! حتما شما هم مثل من تعجب میکنید که چه کسی حاضر شده این ساندویچهای با کیفیت نا معلوم را بخرد ؟؟؟. من جوابش را وقتی پیدا کردم که دیدم پسرک باربری آخرین لقمه های ساندویچ خریداری کرده از پیرمرد را با ولع میجود و قورت میدهد و با زدن دستی به پشت پیرمرد ازش تشکر میکند

خوب برمیگردیم تا با مترو به خانه برسیم مترو همچنان شلوغ است اما با این تفاوت که همه یک نایلکس یا بقچه ای پر به همراه دارند که باید زور بازوی بیشتری به خرج بدهند تا خودشان با بارشان را بتوانند در واگن شلوغ جانمایی کنند ولی….

آهان یادمان آمد که این نوشته مخصوص ولگردی در بازار بوده که خیلی هم به درازا کشیده شده پس به اختیار دروازه بانی گزارش کرده و با شروع مطلب بی ربط  لاجرم نوشته را خاتمه میدهیم

تکمله:نظرهای دوستان را یک به یک میخوانم و بهره میبرم هر چند که بنا ندارم نظرات را علنی کنم.پس اگر نوشته را پسندیدید یا نقدی داشتید خوشحال میشوم برایم بنویسید

یک دیدگاه بنویسید