پدر بیینده نمایشی بود که پسر در آن نقش آفرینی میکرد. بازی تصنعی پسر بد جور به ذوق میزد!!! آخر…
این سایت در حال تکمیل شدن است ...
پدر بیینده نمایشی بود که پسر در آن نقش آفرینی میکرد. بازی تصنعی پسر بد جور به ذوق میزد!!! آخر…
ميگويند روزي فردي در وسط ميدان بزرگ شهر فرياد ميزد” آي مردم کمکم کنيد که دارم ميميرم از عاشقي!!!” مردم…
نگهبان گفت:”بي آزارند با کسي کاري ندارند ميتوني از نزديک نگاهشون کني!”اما مسئله من ترس نبود اصلا دل ديدن اينجور…
مشغول عقب و جلو کردن ماشين توي پارکينگ بودم که يکمرتبه صداي شکستن چيزي شيشه ايي من رو به خودم…