پدر بیینده نمایشی بود که پسر در آن نقش آفرینی میکرد. بازی تصنعی پسر بد جور به ذوق میزد!!! آخر…
این سایت در حال تکمیل شدن است ...
پدر بیینده نمایشی بود که پسر در آن نقش آفرینی میکرد. بازی تصنعی پسر بد جور به ذوق میزد!!! آخر…
ولگردی رو خیلی دوست دارم. چه پرسه زدن با پای پیاده در روز روشن توی کوچه پس کوچه های شلوغ…
نگهبان گفت:”بي آزارند با کسي کاري ندارند ميتوني از نزديک نگاهشون کني!”اما مسئله من ترس نبود اصلا دل ديدن اينجور…
وقتی پنج يا شش ساله بودم آرزو داشتم که وقتي بزرگ شدم افسر راهنمائي ورانندگي بشم. افسري قد بلند، چهار…