منو رنو پنجم
14 مارس 2022
داستان کوتاه,طنز نوشته
پیرزنی حدود ۷۵ ساله که به اندازه ۴۵ درجه کمرش دولا بود آن دستش را که عصا نداشت تکان میداد تا یکنفر سوارش کنه. من که تازه یک رنو مدل ۶۰ خریده بودم یک آن تصمیم گرفتم تا یک مسیری برسونمش.
.
یک وامی از محل کار گرفته بودم مقداری هم پس انداز داشتم ۵۰ هزارتومن هم از مادرم قرض گرفته بودم و در نهایت یک رنو پنج خریده بودم یک ملیون و صد؛ که همه جاش صدا میداد غیر از بوقش!!!
.
کشیدم کنار و دنده عقب جلو پیرزن نگه داشتم با گلایه میگفت خیلی وقته منتظره و هیچکس سوارش نمیکنه بهش گفتم تا مسیری میرسونمش خواست عقب بشینه اما در از بیرون باز نمیشد خیز برداشتم و با زحمت در رو باز کردم پیرزن گفت: خفاش شب که نیستی؟؟؟!گفتم «مادر جون در ماشین خفاش شب از تو باز نمیشد نه از بیرون!در ضمن الان وسط روزه»
.
پیرزن خواست عقب بشینه که چون جثه اش بزرگ بود پاهاش گیر میکرد به صندلی جلو بعد گفت «با این ماشین به این کوچیکی که مسافر کشی نمیکنند… »صندلی جلو رو جلو کشیدم و گفتم« حالا خوب شد؟ ضمنأ من مسافر کش نیستم»
.
هنوز حرکت نکرده بودم که گفت« مادر این صندلیهات فنر نداره؟ سوختم ! احساس میکنم نشستم رو اگزوز »اونزمان مد بود دو تا بالش کوچیک پشت شیشه عقب میگذاشتن گفتم «مادر جون یکی از اون بالشتها رو بزار زیرت!!»
.
از اولین دست انداز که رد کردم یک مرتبه گفت «اوووووو.. چقدر ماشینت سر و صدا داره خودت اذیت نمیشی؟؟؟ »گفتم « مادر جون من عادت دارم ! میخوای صدای ضبط رو زیاد کنم؟؟؟ یک مرتبه گفت «نه نه سر جدت با این نواری که گذاشتی یاد بدبختیهام میافتم حداقل یک شهرام شب پره ای جلال همتی لیلا فروهری… آخه اصلأ این ماشینه که توداری؟» گفتم « مادر جون مگه میخوای ماشینم رو بخری که اینقده ایراد میگیری؟»
.
پیرزن یک مرتبه ناراحت شد و دست برد تو کیفش و گفت« نگه دار ، نگه دار ، مثل اینکه تو اصلا اعصاب معصاب نداری و انتقاد پذیر هم نیستی زود رنجی!!! بیا اینم کرایه ات پیاده برم بهتره که سوار ماشین تو باشم..
.
پی نوشت : بدون شرح!!!
.
پی نوشت: نقل مطلب آزاد است
.
#طنز #طنزتلخ #داستان_کوتاه #نوستالژی #نوستالژیک #خاطره #خاطره_بازی #بهرام_بیضایی#علیرضا_جوکار #ع_جیم
.
یک وامی از محل کار گرفته بودم مقداری هم پس انداز داشتم ۵۰ هزارتومن هم از مادرم قرض گرفته بودم و در نهایت یک رنو پنج خریده بودم یک ملیون و صد؛ که همه جاش صدا میداد غیر از بوقش!!!
.
کشیدم کنار و دنده عقب جلو پیرزن نگه داشتم با گلایه میگفت خیلی وقته منتظره و هیچکس سوارش نمیکنه بهش گفتم تا مسیری میرسونمش خواست عقب بشینه اما در از بیرون باز نمیشد خیز برداشتم و با زحمت در رو باز کردم پیرزن گفت: خفاش شب که نیستی؟؟؟!گفتم «مادر جون در ماشین خفاش شب از تو باز نمیشد نه از بیرون!در ضمن الان وسط روزه»
.
پیرزن خواست عقب بشینه که چون جثه اش بزرگ بود پاهاش گیر میکرد به صندلی جلو بعد گفت «با این ماشین به این کوچیکی که مسافر کشی نمیکنند… »صندلی جلو رو جلو کشیدم و گفتم« حالا خوب شد؟ ضمنأ من مسافر کش نیستم»
.
هنوز حرکت نکرده بودم که گفت« مادر این صندلیهات فنر نداره؟ سوختم ! احساس میکنم نشستم رو اگزوز »اونزمان مد بود دو تا بالش کوچیک پشت شیشه عقب میگذاشتن گفتم «مادر جون یکی از اون بالشتها رو بزار زیرت!!»
.
از اولین دست انداز که رد کردم یک مرتبه گفت «اوووووو.. چقدر ماشینت سر و صدا داره خودت اذیت نمیشی؟؟؟ »گفتم « مادر جون من عادت دارم ! میخوای صدای ضبط رو زیاد کنم؟؟؟ یک مرتبه گفت «نه نه سر جدت با این نواری که گذاشتی یاد بدبختیهام میافتم حداقل یک شهرام شب پره ای جلال همتی لیلا فروهری… آخه اصلأ این ماشینه که توداری؟» گفتم « مادر جون مگه میخوای ماشینم رو بخری که اینقده ایراد میگیری؟»
.
پیرزن یک مرتبه ناراحت شد و دست برد تو کیفش و گفت« نگه دار ، نگه دار ، مثل اینکه تو اصلا اعصاب معصاب نداری و انتقاد پذیر هم نیستی زود رنجی!!! بیا اینم کرایه ات پیاده برم بهتره که سوار ماشین تو باشم..
.
پی نوشت : بدون شرح!!!
.
پی نوشت: نقل مطلب آزاد است
.
#طنز #طنزتلخ #داستان_کوتاه #نوستالژی #نوستالژیک #خاطره #خاطره_بازی #بهرام_بیضایی#علیرضا_جوکار #ع_جیم