Alireza Jokar

این سایت در حال تکمیل شدن است ...

Alireza Jokar

این سایت در حال تکمیل شدن است ...

نوشته های بلاگ

ختنه!!!

مهران کوچولو اون زمان چهار سال بیشتر نداشت. در عالم خودش مردی شده بود برای خودش! اما پدر و مادرش میگفتند «نه ! هنوز زوده !تو اگر میخوای مرد بشی اول باید ختنه کنی!»
.
مهران کوچولو پرسیده بود ختنه چیه؟ پدر و مادر هم برای اینکه بچه شون نترسه مشترکا گفته بودند« آقای دکتر معاینه ات میکنه ! دماغت رو یک کوچولو میکشه!!! بعد تو‌ مرد‌ میشی!به همین راحتی به این میگن ختنه!!!»
.
مهران کوچولو هر کاری میخواست بکنه بهش میگفتند تو بچه ای به همین خاطر او برای طی شدن پروسه مرد شدن لحظه شماری میکرد و از والدینش میخواست هر چه زودتر مردش کنند!!!
.
مهران کوچولو یک روز که چشمش رو باز کرد دید پدر و مادرش مشترکا اماده اند که اون رو ببرند پیش آقای دکتر تا آرزوش براورده بشه و مهران کوچولوی ما برای خودش مرد بشه!!!
.
مهران کوچولو تو‌مطب دکتر بود! نگاه خندان ادم بزرگها رو متوجه نمیشد. مامانش شلوار مهران کوچولو رو وسط اتاق انتظار دراورد و گفت بدو بریم پیش آقای دکتر….
.
مهران کوچولو از بس ساده بود فکر این رو نکرد که اگر قراره دماغش رو یک کوچولو بکشند پس چرا دارن شلوارش رو در میارن!!
.
مهران کوچولو چند دقیقه بعد گریه می کرد ، داد میزد، هوار می کشید ،از درد فریاد میزد ، جیغ میکشید و مدام میگفت دروغگوها دروغگوها شما به من کلک زدید !!!
.
سالهای سال از اون روزها گذشته ؛ آقا مهران دیگه برای خودش مردی شده . او آموخت مرد شدن کلی درد داره!!! برای مرد شدن باید کلی دروغ بشنوی ، کلک ببینی، درد بکشی! خنده و شادی دیگران رو به سادگیت ببینی! اما خودت گریه کنی! تا فولاد آبدیده بشی!
.
پی نوشت : این داستان غیر واقعیست و‌ تشابه در عالم واقع یا تشابه اسمی احتمالی کاملا تصادفیست!!!(الکی)
..
#طنز#طنز_اجتماعی#طنز_مکتوب #داستان_کوتاه#داستانک#ختنه
یک دیدگاه بنویسید