Alireza Jokar

این سایت در حال تکمیل شدن است ...

Alireza Jokar

این سایت در حال تکمیل شدن است ...

نوشته های بلاگ

بهشت ملّیون !

18 آوریل 2022 یادداشت

عمو کوچیکم هر موقع میخواست خوشحالم کنه من رو میبرد ابن مابین!! (نمیدونم چرا میگفتم ابن مابین!)چون هم خودش تختی رو دوست داشت هم منکه کلی ذوق میکردم یک آدم معروف رو از نزدیک میبینم!!! حتی اگر شده سنگ مزارش

.

نمیدانم آخرین باری که به ارامگاه ابن بابویه رفتم کی بود؟اما یقینا به سالهای دور بر میگردد به سالهایی که این آرامستان به یک قبرستان متروکه شبیه و تنها چیزی که در نگاه اول به چشم میامد اتاقکی شیشه ای بود که همیشه درش قفل بود این اتاقک که دور تا دورش با عکسهای مرحوم تختی مزین شده بود تنها سالی یکبار درش باز میشد و آنهم 17 دیماه سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی .

حالا پس از سالها یک‌بعد از ظهر بهاری اول قرنی! خاطره بازیم گل میکنه و با کمک “waze”راهی آرامگاه ابن بابویه میشوم. در نگاه اول همان گورستانی متروکه است که فقط بخشی از آن بازسازی شده را میبینم. البته اگر بگویم تغییر نکرده بی انصافیست .ورودی آرامگاه تمیزتر شده و بیشتر به یک بقعه مذهبی میماند بطوریکه وقتی وارد میشوم آرامگاه تختی را نمیتوانم  پیدا کنم مگر از طریق پرسیدن از رهگذران !!!

آقایی سمت چپ را نشان میدهد میگوید برو جلو خودت پیدایش میکنی! راست میگفت چون از دور بنایی ساده اما زیبا به چشم میایید در بین راه به عادت همیشگی سنگ قبر ها را میخوانم (هر چند که بسیاری از انها به خاطر گذر زمان و ساییدگی دیگر خوانا نیست )وبلافاصله به یک جمع و تفریق حساب میکنم که در چند سالگی من این فرد مرده است . مثلا آرامگاه جوان ناکام و خلبان شهیدی به نام سید علی بنی هاشمی  که در سانحه هوایی شیراز 13 شهریور 1342 دار فانی را وداع کرده اما جالب اینکه سنگ مزارش انگار تازه تعویض شده .

به وعدگاه دوران کودکی میرسم . از ان اتاقک شیشه ای خبری نیست. آرامگاهی ساده اما با معماری ایرانی یادواره ای از اسطوره کشتی و اخلاق را به نمایش میگذارد. جالب اینکه گلهایی بر سر سنگ مزار میبینم که نشان میدهد یاد و خاطر پهلوانان هرگز نمیمیرد.

برای پیدا کردن سایر مشاهیر به زحمت میافتم.ضلع جنوب شرقی ابن بابویه خیلی متروکه است. بوته ها و درخت های خود رو نشان میدهد که توجهی به این قسمت نمیشود . از دور دو خانم جوان آراسته و به ظاهر تحصیل کرده را میبینم که آنها هم سرگردان انگاری دنبال سنگ مزاری میگردند! نزدیکشان میشوم و انگاری خدا کمک فرستاده  از آنها میپرسم«میدونید مزار فروغی، شمشیری یا نسیم شمال کجاست؟» یکیشون با تاسف و حالتی تعجب زده عینکش را از چشم برداشت گفت«وااا عزیزم !!! اینها با هم فوت کردند؟تصادفی بودند؟»نمیدونم سرکار هستم یا نه اما به قول امروزیها قضاوت نمیکنم و باز پرسیدم« دکتر فاطمی چی؟»خانم دیگر آب پاکی رو دستم میریزه و میگه«خدا بهتون صبر بده ما بعد از مدتها آمدیم سر خاک پدر بزرگمان اونم پیدا نمیکنیم اگر شما هم سنگ مزار یعقوب  میرزایی رو دیدید ما رو خبر کنید!!!))مصداق کوری عصا کش کور دیگر شود میشود از کمکشان نا امید میشوم  و با رفتن به سمت در ورودی

.از یکی از نگهبانها کمک میخوام . اونم میگه«اینجا شده محل تجمع معتادها اگر پستم رو ترک کنم  بلافاصله هر چه گیرشان  بیاید با خود میبرند! » اما نگهبان مهربانی میکند و با انگشت اشاره از دور آرامگاه های رجبعلی خیاط ، شمشیری (از یاران دکتر مصدق)، دهخدا و مقبره های موذن زاده و میرزاده عشقی را که نسبتا شکیل هستند نشان میدهد و میگوید«برو و برگرد تا بقیه را هم خودم ببرم نشانت بدهم.

میروم آرامگاه رجبعلی خیاط که زندگی سالکانه ای داشته بصورت بقعه در آمده و تعدادی در ان نماز میخوانند آرامگاه شمشیری بصورت خانوادگیست و قفلی بر در این ارامگاه ورود را نا ممکن میکند  دهخدا هم همین وضعیت را دارد  اما از پشت نرده ها میتوان گل و گلدانهای تازه را دید که نشان میدهد بستگان یا دوستانش لحظاتی قبل بر سر مزارش بوده اند میرزاده عشقی هم یک مقبره کوروش مانند اما در ابعاد بسیار کوچکتر دارد که به چشم میاید و اما مقبره موذن راده اردبیلی که نوای اذانش هیچگاه قدیمی نمیشود هم به شکل اراسته ای نمایان است .

بر میگردم به سمت نگهبان تا سایر مشاهیری که هیچ نشان شاخصی بر سر مزارشان نیست نشانم دهد. این بار به اتفاق بر سر مزار دکتر فاطمی و خواهر قهرمانش میرویم(سنگ مزار دکتر فاطمی از میدانش ساده تر است) همان یار وفادار دکتر مصدق و قهرمان ازادی خواه که جانش را در راه آرمانش نثار کرد .در کنار انها شهدای سی تیر در قطعه ای کنار هم هستند

بعد بر سر مزار فروغی میرویم که آنهم سادگی خود را دارد درست مثل مزار سید اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال از شعرای دوران مشروطهکه در طنز پردازی و ازادیخواهی شهره است نمیدانم چرا ناگاه یاد این شعر او میافتم

دست مزن! چشم , ببستم دو دست
راه مرو! چشم , دو پایم شکست

حرف مزن! قطع نمودم سخن
نطق مکن! چشم ببستم دهن

هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن

خواهش نافهمی انسان مکن

لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم!!!

.

در آخر نگهبان مهربان میپرسد مزار مهوش را هم‌میخواهی ببینی مشتاقانه استقبال میکنم در حین راه میبینم عده ای پیکری را تشیع میکنند میپرسم مگه هنوز هم اجازه دفن در این  مکان را میدهند و او میگوید «اگر پول داشته باشی  بعله! از هفتاد الی ۱۵۰ ملیون تومان» بر سر مزار مهوش میرسیم جایی که نام اصلی او را که معصومه عزیزی بروجردیست حک شده و معلوم است تازه شسته شده

زمان کم میاید و‌ باید وداع کنم با آرامگاهی که بوی وطن پرستی میدهد و باز میمانم از دیدار با حسین بهزاد، هادی اسلامی، غلامحسین صدیقی ، ملک‌نساء خانم معروف به عزت‌الدوله یا ملک‌زاده (همسر امیر کبیر)و…

تکمله:دکتر محمد مصدق وصیت کرده بود که در کنار  شهدای سی تیر دفن شود . به همین خاطر سنگی را به یاد بود برایش گذاشته اند که بدون هیچ توضیحی فقط سلل تولد و فوت او بر رویش حک شده! البته نقل است که محمد رضا پهلوی هم وصیت مشابهی داشته است

1 دیدگاه
  • صفیه اصفهانی 9:06 ب.ظ 19 آوریل 2022 پاسخ

    متنی عالی و عکسهایی فوق العاده 👌👌

یک دیدگاه بنویسید